فردا که بمیرم
دست میکشم از سیاه
و کمی بعد
جدا از سیاهیام
بر میگردم به جهان
به شکلِ دستگاه کپی
دقت کنید!
نه زیراکس
کانن
یا ناشواس
فقط جنون ژاپنیست
که میتواند
دستگاهاش را پرنده بنامد
و من دستگاه کپیای میشوم
که مثل پرنده میکند پرواز
و جهان را تکثیر
پرت از دهان تفالهاش را
و بزرگ اگر شود
دفع میکند
مثل مدفوع…
تمام کپیها را یکی میکنم
و همان را ابدی
تمامشان
تمامشان را
بیرون میآورم
از دهان و پوستم
و میگذارم جهان را
در خندهی دستگاهِ کپی
من کپیگرِ هنرم
و زندهگیام
کپیای
از نسلهای باکیفیت ترِ بعدیست
هرآنچه با کیفیتتر است از همین زندهگی
تنها میخواهم کلمات را احضار کنم
طوری که زبان
تنها جریان ناسزا نباشد دیگر در دهان بشر
بگذار زبان گلی باشد
مثل پاکیتا
جاسوسی
که سرک از بالای دیوار کشیده
زبان بگذار دوستدخترت باشد
که چون ماشین نداری
نمیرود از دستت
برگردان: مهرداد مهرجو
THE PHOTOCOPIER
A POEM BY Washington Cucurto
Tomorrow when I die
I’ll stop being black
and after a little (apart from my blackness)
I’ll return to the world transformed
as a photocopier.
Moreover, and pay attention!
None of this Xerox, Canon, or Nashua!
Only Japanese crazies
can call their machines
the names of birds.
I’ll be a copy machine
and I’ll fly like a bird.
I’ll copy the whole world,
I’ll jump up spewing it from my mouth,
shitting it out if necessary!
Copies and copies –
I’ll immortalize one and all
in a copy
Copies and copies!
Bringing it all out of my mouth and
my skin and taking the whole world
in a copier’s laugh.
In art and in literature,
I am a photocopier;
this is my life: a copy of one
of higher quality that proceeded it.
Everything is higher quality
than one’s own life!
I only want to invite the word
so that language won’t just be a flow
of insult in the mouth of mankind.
Let language be a flower like Paquita,
spying from the top of the wall!
Let language be a girlfriend, not unattainable
because you don’t have a car!