«خون»
خون
و خون
و خون
در میهنت
در نام من و در نام تو
و در شکوفهٔ بادام،
در پوست موز،
در شیر کودک،
در نور و روشنی،
سایه و تاریکی
در دانهٔ گندم و در نمکدان.
تکتیراندازانی چیرهدست که به هدف میزنند
با حداکثر مهارت
خون
و خون
و خون
این سرزمین کوچکتر است از خون فرزندانش
که همچون قربانی
ایستادهاند بر آستانهٔ رستاخیز
آیا این سرزمین بهراستی
متبرّک است یا تعمید یافته
به خون
و خون
و خون
که نه نماز آن را میخشکاند و نه ماسه
در صفحات کتاب مقدّس
به حد کفایت، عدالت نیست
تا شهیدان را به این شاد کند تا بتوانند
آزادانه بر ابرها گام گذارند
خون در روشنایی روز
خون در تاریکی
و خون در سخن!
محمود درویش