خانه / مقاله / مقاله “بررسی آنیما و آنیموس در شعر” از “رئوف دلفی”

مقاله “بررسی آنیما و آنیموس در شعر” از “رئوف دلفی”

“بررسی آنیما و آنیموس در شعر”

مقدمه

شعر زن است؛ یعنی وجه زیبایی‌شناسی، بار عاطفی، هنری، ظرافت و باریک‌بینی در آن به وجه مکانیکی و ماشینی‌اش می‌چربد. درواقع هر شاعری با بخش زنانه‌ی خودش می‌نویسد و شاعر در هنگام سرایش با زن درونش ارتباط تنگاتنگ دارد و شاخک‌های حسی او فعال‌تر از منطق زیستی‌اش است.
برای تحلیل این مطلب باید در ابتدا به فلسفه‌ی «آنیما و آنیموس» رجوع کنیم که در واقع جزئی از «آرکی تایپ‌ها» حساب می‌شوند:
اولین بار «یونگ» بحث آنیما و آنیموس را مطرح کرده و آن را به شکل سیستماتیک، تئوریزه می‌کند و «فروید» نیز تا حدی به این کُهن‌الگوها پرداخته که اشاره به مردِ درون و زنِ درون هر انسان دارد. آرکی‌تایپ‌ها یا کهن‌الگوها در ضمیر ناخودآگاه جای دارند و شامل قهرمان، خود، آنیما و آنیموس می‌شوند. این اجزا برگرفته از تجربه‌هایی است که بشر در طول تاریخ اندوخته و در ضمیر ناخودآگاه جمعی ذخیره شده است. به این شکل که در هر مرد یک زن زندگی و در هر زن یک مرد زندگی می‌کند و هر انسانی دو بخش مردانه و زنانه در نهاد خودش دارد.
«آنیما» به بُعد زنانه‌ی روح مرد اطلاق می‌شود همچنان‌که آنیموس بُعد مردانه روح زن است. براساس روانشناسی یونگ زمانی که مرد و زن در یک حالت تعادل خودآگاه باشند، «اندروژنی» گفته می‌شود که با دو جنسی بودن تفاوت دارد. از قول «اریستوفانس» نقل می‌شود که در روزگاران پیشین آدمیان تنها زن و مرد نبودند، جنس سومی هم بود که «مرد و زن» نامیده می‌شد. بررسی آنیما و آنیموس از منظر روانشناسی، بررسی آن در ترنسکشوال، عقده‌های ادیپ و الکترا بسیار گسترده است که در این مجال نمی‌گنجد.
آنیما و آنیموس در هنر:
در هنر، قوه‌ی آنیمایی حضور پررنگ‌تر و کارایی بیشتری دارد. اساسن اثری هنرمندانه‌تر است که از سیستم آنیمایی بیشتری برخوردار باشد. از جهاتی می‌توان بین سیستم «دیونیزوسی» و «آپولونی» با آنیما و آنیموس این‌همانی برقرار کرد، چراکه در اساطیر، «دیونیزوس» خدای شور و شمشیر و شراب و «آپولون» خدای منطق و خرد و روشنی هستند. درواقع سیستم دیونیزوسی هر شخص با جنون، شور، عصیان و غریزه همراه است و سیستم آپولونی با درایت، منطق و حساب‌گری. بنابراین بین سیستم دیونیزوسی و آنیمایی و سیستم آپولونی و آنیموسی می‌توان شباهت‌های بسیاری یافت. معمولن زن را با جنون و شعر همراه می‌کنند که در واقع یادآور دیونیزوس است و مرد را نماد منطق و عقل می‌دانند که سیستمی آپولونی است. «نیچه» با قرار دادن خرد در برابر غریزه، به اصل دوگانگی آپولون و دیونیزوس رسید.
در شعر که اساسن با عناصری مثل خیال، عاطفه، کشف و شهود، منطق‌گریزی، زیست و زبان سر و کار داریم قوه‌ی آنیمایی و دیونیزوسی نمود بارزتری دارد، درواقع شعر پدیده‌ای است که در حس و حال خلق شاعر در سیطره‌ی قوه‌ی دیونیزوسی و آنیمایی خودش قرار می‌گیرد و شخصیتی فراتر از مرد و زن در قالب تعریف شده‌ی جامعه دارد. در شعر، آنیما سهم بیشتری از آنیموس دارد. در اصطلاح عامیانه به آن دِلی نوشتن می‌گویند. دل آزمون و خطا می‌کند، حساب‌گر نیست، جرات دارد، جست‌وجو و خطر می‌کند، دل حاوی دریافت و شهود است، هرچند منطقی نباشد. درواقع این‌جا همان بخش آنیمایی است که فعال شده و دست به خلق می‌زند.
برای خلق کردن باید در سیطره‌ی بخش آنیمایی و دیونیزوس بود. در مرحله پس از سُرایش، ما با سیستم آنیموسی به شعر نگاه می‌کنیم. در سیستم آنیموسی‌ ما به عنوان منتقد با شعر خودمان طرف می‌شویم، این‌جاست که دانش، تئوری، تجربه، منطق و فهم نمود بارزتری دارد و در ویرایش و ادیت شعر از آن‌ها کمک می‌گیریم، در نتیجه می‌توان گفت: در نقد و ادیت شعر، ما با سیستم آپولونی به اثر نگاه می‌کنیم و وجه آنیموسی ما فعال‌تر است، تا سره از ناسره مشخص شود، همچنین می‌توان نتیجه گرفت که منتقد با وجه آنیموسی و هنرمند با وجه آنیمایی خودش بیشترین رابطه را دارد.
گاهی ممکن است شعری بخوانیم که تصنعی، باسمه‌ای، تئوری‌زده و ساخت‌وسازی باشد که از نظر حسی با آن سمپاتی برقرار نکنیم، این‌جاست که متوجه خواهیم شد آن شعر بیشتر از آن‌که آنیمایی باشد آنیموسی است؛ یعنی شاعر در لحظه‌ی شعر نبوده و شعر، تصنعی و ساختگی و مهندسی شده است.
در واقع مؤلف، شعر را با بخش «آنیموسی» طراحی کرده است برای همین شعر فاقد روح اصلی و خون شاعرانه است و به اصلاح باورپذیر و دل‌نشین نمی‌شود.

همان‌طور که گفتیم در شعر سیستم آنیمایی و دیونیزوسی بیشترین سهم را نسبت به سیستم آنیموس و آپولونی را شامل می‌شود و مال خود می‌کند.
به عنوان مثال در اشعار حماسی که لحنی خشن، مُفاخرآمیز و رجزخوان دارند با اشعاری «آنیموسی» طرف هستیم:

چو رُستم به شهر سَمَنگان رسید
خبر زو به شیر و پلنگان رسید
«فردوسی»

بر سرش نقال،
بسته با زیباترین هنجار
به سپیدی چون پر قو، ململین دستار.
بسته چونان روستایان خراسانی
باستانگان یادگار، از روزهای خوب پارینه
یک سرش چون تاج بر تارک
یک سرش آزاد؛
شکر آویزی حمایل کرده بر سینه
«مهدی اخوان ثالث»

پیاز چیز دیگری‌ست
دل و روده ندارد
تا مغز مغز پیاز است
تا حد پیاز بودن
پیاز بودن… از بیرون
پیاز بودن تا ریشه
پیاز می‌تواند بی دلهره‌ای
به درونش نگاه کند

در ما بیگانگی و وحشی‌گری‌ست
که پوست به زحمت آن را پوشانده
جهنم بافت‌های داخلی در ماست
آناتومی پرشور
اما در پیاز به جای روده‌های پیچ در پیچ
فقط پیاز است
«شیمبورسکا»

دغدغه‌ی این شعر زبان در کیفیتی تمام عیار است:

نگاهش کن با تو حرف می‌زند از پنجره چشم به راهی
یا وانمود می‌کنی که عصبی هستی
در اختیارش داری اما نداری
دلتنگش هستی شعر هم دلتنگ توست دلتنگ هم‌دیگر هستید
شعر ناراحت است چراکه می‌خواهد مال تو باشد و نمی‌تواند
«جان اشبری»

در اشعار فوق که از تکنیک فاصله‌گذاری یا لحنی قدسی_حماسی بر‌خوردار و مضامینی این‌چنینی را شامل می‌شوند. رویکرد شعر به بخش آنیموسی بیشتر است و شعر به سمت صنعتی شدن حرکت می‌کند و تِم محوری جای تصویرگری را گرفته، اشعار بسیاری را با همین رویکرد می‌توان یافت.

اکنون به شعرهایی می‌پردازیم که قوه‌ی آنیمایی در آن‌ها حضور پرنگ‌تری دارد:

من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوه‌ی از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذت نادر شنیدن باش
«یدالله رویایی»

پیراهنی که در آن لختم با
سر درآورده از لا
پاکرده اضلاع و مثل مثلث
چنان تشکیل شد
که پا برداشته‌ام از سقف
و راهرو
راه مى
رفته از اتاقم
برداشته تخت از خواب
که ضجه‌ام کند تنهایی
دردم بکشد از ناخن
که دیگر نمی‌گذارد ردی در
در
این زخم که باز کرده‌ای
تا بروی از خانه
گمم مى‌کند مثل آدرس
یا شماره‌ای
که دیگر نمی‌گیردم
و تحویل مرگم می‌دهد
ته تمام پل‌هایی
که خراب کرده‌اى
و به این لاها برنگشته‌ای
برنخواهى گشت
و دهانت را باز نمی‌کنم
تا صدام کنی
از پنجره‌ای که کوچه را تنها
برای من می
دید مى‌زد صدا
یوسف

اى یوسفِ مونث
اى پیر
پیراهنى که در آن لختم با
«آمنه باجور»

گوش کنید
در آن‌جا
در تالار
زنی هست
که از انجمن فرشته‌های آسمان دستمزد می‌گیرد
لباس تنش نازک است و برازنده
می‌بینیدش
که ورق می‌زند لب‌هایش را
انگار که
کدبانویی کتاب آشپزی را
اگر بخواهید
تن هار می‌کنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر می‌خواهید
حتا از نرم نرم‌تر می‌شوم
مرد
نه
ابری شلوارپوش می‌شوم
«مایاکوفسکی»

پرنده‌ی سبز رنگ را
بر روی دستم برمی‌دارم
و می‌روم
شاید
بال کوچکی
برایم سبز شود
«سوزان علیوان»

با نگاه به این چند شعر، از نظر اتمسفر جاری در هرکدام و محور همنشینی کلمات، حس‌آمیزی به‌خصوص شور و حال و ریتم و لحنی که ناشی از روح آنیمایی و دیونیزوسی و کشف و شهود و رفتار با زبان است، می‌توانیم این شعرها را شعرهایی آنیمایی بنامیم که از نظر هنری اصیل‌ترند و وجه دیونیزوسی در آن‌ها مستتر است، چراکه دریافت‌های شاعرانه، حس و حال بیشتری را با خود حمل می‌کنند و کمتر مهندسی شده، تصنعی و ساختگی هستند.

نتیجه

در انتها می‌توان نتیجه گرفت که اساسن شعر پدیده‌ای آنیمایی است؛ یعنی حضور آنیما در شعر به نسبت آنیموس حضور پر رنگ‌تری دارد و نقطه‌ی تلاقی آنیما و آنیموس به اشراق ختم می‌شود.
ضمن این نکته که آرکی‌تایپ‌ها تفاوتی که با اصل غریزی دارند در این است که کهن‌الگوها حاصل تجربه‌ی جمعی و تاریخی هستند و برای تحلیل آن‌ها احتیاج به فهم و زمان لازم است اما غریزه چیزی‌ست که در نهاد بشری جاری و ساری‌ست و پیش از خرد وجود داشته است. در لحظه‌ی خلق، کشف و شهود شاعرانه و شناخت این آرکی‌تایپ‌ها می‌تواند به ما کمک کند که درکی عمیق‌تر از شعر و شعور پیدا کنیم.

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *