در گفتار روانکاوی، مفهوم «اختگی» (castration) از اهمیتی اساسی برخودار است؛ بطوریکه میتوان کلیت روانکاوی را بر اساس این مفهوم اساسی بازخوانی نمود. از سوی دیگر، و با رجوع به مباحث مختلف مطرح در این حوزه، مشخص میگردد که این مفهوم مورد سوء تعبیر و بدفهمی بسیار قرار گرفت است. در پرسش از چرایی این مسأله، مفهوم «نام پدر» بیش از هر مفهوم دیگری، رخ مینماید. در جستار پیش رو کوشش خواهیم کرد تا در ضمن رفع چنین سوء تعبیرهایی، زمینهای مناسب را برای درک و تبیین مفهوم «نام پدر» پدید آوریم.
روایتی مشهور و متداول در گفتار روانکاوی مسألهی اختگی را چنین توضیح میدهد: “پسر بهدنبال به دست آوردن آغوش مادر است؛ اما پدر در برابر این گرایش طبیعی و ذاتی وارد صحنه میشود و با تهدید و تنذیر نسبت به قطع نرینگی، عقدهی اختگی را در پسر با دلالت ممنوعیّت (داشتن مادر) پدید میآورد. در مقابل زن از آنجا که از ابتدا با مسألهای همچون داشتن (یا نداشتن) نرینگی مواجه نیست، بهنوعی اختگی را پذیرفته و در برابر تمنایش برای داشتن مادر و فرمان ممنوعیّت تمتع از وجود وی، به «همانندانگاری» (identification) با خودِ مادر، بهعنوان مطلوب میل پدر، روی میآورد.” این روایت مشهور با وجود داشتن اشاراتی که در شمای کلی میتوان به آنها توجه داشت، در ادامه ما را دچار سوء تفاهمهای بسیار میکند. مهمترین نکتهای که در شمای اخیر ناکامل و در نتیجه گمراهکننده است، توضیح آن درمورد کارکرد «پدری» است. لکان در سمینار هفدهم (با عنوان سویه دیگر روانکاوی – The Reverse of Psychoanalysis)1 ، با ستایش ویژه و خاصی از کارکرد اخیر یاد میکند:
«صحبت از این مسأله وقتی کسی میداند که امور چطور در ارتباط با پدر عمل میکنند غریب به نظر میرسد. بدون شک، این تنها نقطهای نیست که فروید پاردوکسی را پیش روی ما میگذارد، یعنی، ایدهی ارجاع عملکرد [پدر] به شکلی از بهرهمندی از کیفِ [داشتنِ] تمامی زنان، […] پس عجیب نیست که آنچه فروید در واقع امر، ولو نه بهسورت تعمدی، [در توضیح کارکرد پدر] بدان توجه دارد، دقیقآً همان چیزی باشد که او بهعنوان مهمترین جزء ادیان بدان اشاره دارد. یعنی ایدهی خدایی که همه دوستش دارند… پدر همانا عشق است، اولین چیزی که در این جهان دوستش میداریم پدر است.» (Lacan, 2007, §۱۱۴)
اما آیا چنین تبیینی به تمامی در تقابل با نقد ریشهای روانکاوی از «گفتار ارباب»، توضیح عملکرد شکنجهگرانه «فرا-من» (Super-ego)، یا انتقاد از ایدئالهای ساختگی بشر قرار نمیگیرد؟ همچنانکه تبیین درخشان فروید در کتاب موسی و یکتاپرستی و دیگر رسالات مشهورش، احتمالاً یکبار برای همیشه مسأله را در این زمینه مشخص ساخته است. پرواضح است که برای رفع این تعارض بایستی مفهوم «نام پدر» را مورد بررسی مجدد قرار داد، و البته به قطع یقین چنین تحلیلی بایستی در هر سه ساحت درهمتنیده خیالی، نمادین، و واقعی صورت پذیرد که لکان در مقام شکلی از “شبه- هستیشناسی” پیوسته به آنها اشاره دارد.
از منظر خیالی، مسأله به همان شرحی باز میگردد که در سطور پیشین روایت شد. در این معنا نام پدر همارز با «سر-پدر» (Ur-Father) توتمی، همواره ایده قتل را به ذهن متبادر میسازد. پدر اولیه، موجودیّتی است که بهدلیل اقامه تهدید اختگی (و همچنین تشخیص پسران در ربایش کیف خود توسط وی از آنجا که تملک تمامی زنان در اختیار سر-پدر است)، به دست پسران کشته میشود. پسران که این عمل را در همانندانگاری خیالی با سر-پدر انجام دادهاند، درنهایت به عذاب وجدان دچار میشوند؛ حسی که در مرتبهی بعد برای قابل تحمل شدنش، در چرخشی ویژه جای خود را به حس تابعیت از پدر میدهد. از این نظر میتوان گفت که آنچه حس سرسپردگی از (پدر – خدا) را پدید میآورد، همانا میل به قتل، یا لااقل آرزوی مرگِ سر-پدر است. از این پس پدر مرده با حضوری قویتر، در هیئت استعاره «قانون»، که غیاب وی را دلالت میکند، آنچه تمدن میخوانیم را رقم میزند – آنطور که لکان در ادامه توضیح میدهد، مفهوم «مادر»، بهعنوان مطلوب تمنا نیز عملاً دال استثنایی دیگری است، برای دلالت کردن همین پدر مرده (Lacan, 2007, §۱۱۵). این روند در مرتبه بعد، تعین مفهوم پدر در ساحت نمادین (همزمان شکلگیری گفتار ارباب) را نیز توضیح میدهد.
اما تببین لکان از مفهوم پدر در ساحت واقعی، شرح فرویدی از اسطوره سر-پدر و مسائل متعاقبش را دستخوش تحولی اساسی میکند. مطابق شرح لکان، پدر واقعی، ماهیتاً نا-اخته نیست – زیرا قانون اختگی، قانون کلی و عام حضور در ساحت زبان است – مسألهای که در روایت فرویدی همواره نادیده گرفته میشود:
«چه چیز در [شرح فروید] وجود دارد که در مقام دفاع بایستی پنهان داشته شود؟ اینکه پدر […] بنا به ذاتش اخته است.» (Lacan, 2007, §۱۱۵)
بدینترتیب مشخص میشود که پدر نیز اخته است. اما پدر چگونه میتواند همزمان چنین جایگاه متناقضی را اشغال نماید؟ به عبارت دیگر اگر در سطح نمادین و خیالی، سر-پدری غیر اخته وجود نداشته باشد که بتواند ممنوعیت را جاری سازد، اصولاً چگونه میتوان از مسأله اختگی صحبت نمود؟ خصوصاً اگر این مفهوم را لازمه امکان سوژگی و حضور در ساحت زبان دانست.
یکی از تعابیر ویژه لکان از مسأله اختگی، تعبیر «محرومیت» (privation) است. مطابق این تعبیر سوژه بواسطهی قدم گذاشتن در نظام زبان (یا به سخن درآمدن) از چیزی محروم میگردد. به این اعتبار میتوان گفت که اختگی برای سوژه همواره در سطحی غیرطبیعی، ظاهر میگردد؛ اما علت محرومیت سوژه متوجه شخص یا موجودیتی خاص نیست، بلکه در مرتبهای ساختاراً لازم آشکار میگردد، و با تولید نوعی برش-شکاف (یا به زعم لکان حفره) شکل میگیرد:
«حفرهی واقعی (réel le trou)، متعلَق محرومیّت، صرفاً چیزی است که وجود ندارد. از آنجاکه ساحت واقعی (le réel) در ماهیت خود مسطح است، برای ایجاد حفرهای واقعی، میبایست، ابژهای نمادین را تعریف کرد.» (Lacan, 1994, P. 250)
پیش از ادامه بحث در مورد مفهوم پدر، لازم است که شرحی از مفهوم مورد اشاره گزاره فوق، یعنی مفهوم «علت ابژه میل» (objet a) به دست دهیم. ابژه میل، همان ابژه نمادینی است که ورای تداعیهای زیستشناسانه-خیالی، بر هیچ ابژه خاصی دلالت نمیکند، جز صرف وجود غیاب، یا همان حفره. این حفره، همچنانکه از نام آن بر میآید، خود چیزی نیست جز مکانی بدون دال – یا دالی برای خودِ «فقدان» (Lack) – و نه فقدان امری خاص؛ همچنانکه «دیگری بزرگ» (big Other) نیز توأمان سوژه، در این فضای منفی با نوعی گسست و شکاف مواجه است. به این اعتبار ابژه a، بهمثابهی خمشی در ساحت امر واقعی (تخت و یکنواخت)، همان نقطهی آژیدنی است که دو ساحت دیگر (نمادین و خیالی) را با ساحت واقعی به لحاظ مکاننگارانه پیوند میدهد، تا بدینشکل سوژه تقویم یابد.
اکنون اگر به تبیین لکان از مفهوم پدر بازگردیم – برابر دانستن پدر و عشق – میتوان گفت که «نام پدر»، دیگر نه بر پدر بیولوژیک و نه بر پدر جاریکننده قانون ممنوعیت (بهرهمندی از کیف)، که به کارکرد «ابژه a» باز میگردد. عشق به پدر، همانا عشق به ابژه a، بهعنوان متعلق (غایی) میل است. با اتخاذ چنین رویکردی مفهوم پدر:
الف) نوعی عملگر مولد است: او چیزی را تولید میکند که دسترسی بدان ممکن نیست، به عبارت دیگر پدر چیزی را سلب یا ممنوع نمیکند (همچون کیف ربوده شده)، بلکه چیزی را برای حذف شدن پدید میآورد؛۲ و البته تنها پس از این حذف است که جهان پدیدار میگردد.
ب) الزاماً واجد هیچ کیفیت ذاتییی نیست، بلکه تنها بایستی (استعاره پدر) باشد، تا بتوان با پذیرش (یا نفی) وی، به نظام نمادین وارد شد؛ درنتیجه به فردی خاص یا از پیش موجود مربوط نمیگردد، بلکه خود اختراع پسران است، که به آنها چارچوب (یا قابی) را برای تجربه و ادراک جهان میبخشد.
این جایگاه یا چارچوب مولد و در عین حال تهی، باری دیگر نقش ابژه a را در فرآیند تکوین میل آشکار میسازد. تعریف پدر به مثابه ابژه a، مشخص میسازد که موجود سخنگو برای سوژه شدن نیازمند تن دادن به انقیاد کارکرد پدری در مقام یک نام است. بدینشکل و با تعریف گرفتن «فقدان»، میل (در جبران فقدان) پدید میآید که توضیحدهندهی رابطهی خاص سوژه با دیگری بزرگ است و به او در نظام نمادین، نام و جایگاه ویژهای را اعطا میکند – معادل کارکرد نامگذاری پدر. به همین اعتبار میتوان مسأله پدرکشی توتمی را نیز مورد بازخوانی مجدد قرار داد. مواجه با پدر واقعی (یا پدر بهرهمند از کیف)، همواره ملازم با نوعی تولید یا فعالیتی خلاقه (در معنای الهیاتی آن) است – درست عکس آن چیزی که در روایت اختگی پسران توسط پدر نخستین شرح داده میشود که در آن همواره چیزی کم، بریده، یا از دست میرود. درواقع ایده قتل پدر، بیش از هرچیز ایده به جا آوردن حضور و پذیرفتن اثرگذاری نام اوست، تا در مرتبه بعد بتوان یادآوری کرد که او نیز پیشاپیش مرده است، و بدینشکل اشتیاقی برای فراروی از او را نمایان ساخت که همانا لحظه حقیقی «سوژه شدن» است.
با در نظر داشتن توضیحات سطور بالا، به دو تقریر از مفهوم پدر دست مییابیم: پدر فرویدی (در تقابل) با پدر لکانی. پدر فرویدی (پدر نخستین، سر-پدر) که همواره میل را نابود میسازد و سوژگی افراد را از بین میبرد – زیرا بنا به اقتضاء جایگاهش، صرفاً دالی برای یادآوری محالیت کیف و امکان میلورزی است – و به همین ترتیب، در مقام یک اسطوره (ابرقهرمان)، میتواند منطق یکسانساز تشکیل گروه را با تعریف «استثناء برسازنده» برقرار سازد. در مقابل پدر لکانی، مشخصاً پدر میل است، زیرا در مرگ و غیاب خویش، در مقام نوعی گسست یا فقدان (ابژه a)، میل را پدید میآورد و به سوژه قابی برای مشاهده و مواجه با جهان میبخشد. از این نظر پدر لکانی، برعکس پدر فرویدی، اجتماعی از افراد تکین را پدید میآورد – زیرا هر سوژه صرفاً با ابژه خود مواجه است، و تنها میل خویش را دنبال میکند که هرآینه، میل جمع نیز هست۳٫ در نهایت، چنین پدری:
«پدر مفقود را به یادمان میآورد، پدری که با هستیاش چنان معادل بود که تقریباً تعینی جز پدر نداشت؛ [… که] با طبیعت و زندگی پیوسته بود و چشمه حیات مردمانی بیشمار؛ اگر چه نامتناهی، اما یک یا واحد یا احد نبود، پسر نخستین بود، تنها یک پسر، نه برادر و نه حتی فرزند.» (وقفیپور، ۱۳۹۴، ص. ۲۱)
فهرست منابع
۱٫ وقفیپور، شهریار. (۱۳۹۴). پدران خفته و اشباح عروسکخانه، تهران، نشر دیبایه.
۱٫ Lacan, Jaques. (2007) Seminar XVII: The Other Side of Psychoanalysis, New York: W. W. Norton & Company.
۲٫ Lacan, Jaques. (1994) Seminar XI: the four fundamental concepts of psychoanalysis, New York: W. W. Norton & Company.
پانوشتها:
۱٫ همچنین در واپسین صفحات سمینار اضطراب
۲٫ ابژه نمادین میل، هرگز بهشکلی معین از پیش موجود نیست (چیزی معین همچون مادر یا قضیب)، بلکه بایستی توسط نام پدر بهصورت ساختاری تولید گردد.
۳٫ بدینشکل جامعه مدرن (در معنای هگلی آن) در پاسخ به معمای مرگ خدا توضیح مییابد.